ستیا ساداتستیا سادات، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

غنچه باغ زندگی

بدون عنوان

دیشب بابات میگف وقتی خوابی عکسات خیلی خوشگل تره منم چندتا عکسی که توش خوابی گذاشتم اینجا ایشالا همیشه خوابای خوب بینی دخترکم اینجا بعد کلی گریه بخاطر دل درد تو بغل بابا ژست گرفتی و خوابیدی   یه روز که تو خواب خیلی خستگی میگرفتی من این طرفی گذاشتمت خیلی حال کردی مثل خاله سمیه اینجاهم مثل مامانی دستتو تو خواب میبری بالا اینجا خواب نبودی ولی حیفم اومد نندازم  قربونه اون خندهات فدات بشم که هر موقع میخوای دستتو بخوری مشتتو این مدلی میکنی خواب نازتو عشقه اینجا عسلی من طی یه هفته مو هات ریخت جلوی سر خوشگلت سفید شد اینم النا دختر عمه الهام که خیلی دوستت داره تا بهت میرسه میخواد مثل عروسکش بغل...
18 دی 1391

تولد دوماهگی

ستیای طلای ما دو روزه که دوماهه شده دو ماهگیت مبارک باشه مامانی . الان دیگه واسه خودت خانومی شدی  تا باهات حرف میرنم میخندی کلی تلوزیون نگاه میکنی  دیگه منو میشناسی  شب یلدا که رفته بودیم خونه مامان جونت چندتا قیافه جدید که دیدی زدی زیر گریه و من کلی نازت کردم تا آروم شدی.دیروزم من و بابات با یه روز تاخیر بردیمت برای واکسن انقد به فکرسوزنای سرنگ واکسن  بودم قطره یادم رفت بت بدم آقای واکسیناتور مارو برگردوند گفت اول بهش قطره بدین خلاصه موقع واکسن وقتی سرنگا رو دیدم گفتم وای این سوزن کندا .روی پام محکم نگهت داشتم  چند تا جیغ بلند کشیدی و آروم شدی چون خوابت میومد تو ماشین خوابت برد . خدارو شکر د...
4 دی 1391
1